محمد عاشوری، برادری دیگر برای بچه های راوی
اولین بار شش سال پیش دیدمش ، توی دوره راویان نور، بچه ها را برده بودند دانشگاه شهید بهشتی(ره) برای مقدمات دوره، نزدیک اذان صبح بود ، بیدار شدم تا وضو بگیرم، بیدار بود و کنار تانکر آب داشت وضو می گرفت، خیلی خونگرم و صمیمی با من سلام علیک کرد و این شد فتح باب دوستی ، دانشجوی دانشگاه علوم و تحقیقات بود، نورانی و با محبت، عجب نمازی خواند آن شب....
توی دوره عملی راویان خیلی با هم اخت شدیم، او هم مثل من بدجوری هوای کربلا کرده بود اما ظاهرا فعلا باید می سوختیم تا راهی می شدیم.....، هر چه می کردم از عکس می گریخت بالاخره راضی شد تا عکس دسته جمعی را بگیرد اما اصلا اهل ژست گرفتن نبود....
***
آذر سال 84 بود، برای اردوی مریوان تماس گرفتم تا بیاید، گفت : به رفقا و همکارام قول دادم اگر بیام ، ایشان را هم ببرم، امسال بچه ها ماموریت دارند نامردی تنها بیام ، اما قول بده برای سال بعد یه سهمیه ویژه برای ما بگذاری کنار.......... قول دادم .
اسفندماه 84 بود ، چند وقتی که توی راهیان نور مشغول طراحی نقشه راهنمای زائرین و چند برنامه دیگر بودم ، حسابی خسته شده بودم از طرفی هم از آن همه بی مهری و اذیت ها کلافه بودم، می خواستم بی خیال ادامه کار بشم.
از در اتاق راویان آمد داخل و نقشه را جلوم روی میز دید، گفت: (( شنیدم داری برای راهیان نور یه نقشه طراحی می کنی، همین نقشه است؟))
-: بله ، ولی دیگه خسته شدم، این چند وقته خیلی اذیت شدم، می خواهم بی خیال بشم.
--: ببین سید جان ، هر کاری خستگی و زحمت داره ولی در عوض این کار شما ، خدمتی بزرگیست به زائرین و مورد رضای خدا، پس یا علی بگو و دیگر هیچ...
آن قدر گفت تا اقناعم کرد، خستگی از تنم در رفته بود، یک پرینت از نقشه برداشت تا ایراداتش را برایم بگیرد و راهنمایی ام کند.
دوباره جانی گرفتم و کار به آخر رسید....
ماه بعد توی دوکوهه دیدمش ، آن قدر کار کرده بود و به زائرین خدمت کرده بود که گوشه ای خوابش برده بود، چقدر چهره اش معصوم و دوست داشتنی بود..
***
فروردین 86 بود ، توی میدان انقلاب دیدمش ، همراه همسرش بود، از دور سلامی و لبخندی رد و بدل شد و گفت: (( سید اردوی غرب چی شد؟))
گفتم : (( محمد جان داریم ماه بعد می رویم ، خبرت می کنم))
رفته بودم نمایشگاه کتاب، سر نماز مغرب محمد شاعری نشست جلوم، بعد از نماز رو به من کرد:
--: سید محمد عاشوری را می شناختی؟
-: بله چطور؟
-- : مهدی ، زنگ زد و گفت ، محمد عاشوری امروز شهید شد؟
آسمان لحظه ای در برابر دیدگانم تار شد، و اشک مهمان چشمهایم شد و تمامی خاطرات پنج ساله از برابر چشمانم عبور کردند....
اردوی بعدی مریوان خودم هم نرفتم ، آخر به قولم وفا نکرده بودم
مهندس پاسدار شهید محمد عاشوری متولد 17 اسفند 58 و فارغ التحصیل رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و از فعالان بسيج دانشجويي بود. او پس از فراغت از تحصيل به دليل علاقه وافرش به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، جذب اين نهاد شد و در بخش تحقيقات علمي ـ نظامي آغاز به كار كرد. شهيد محمد عاشوري همچنين در ايام اعزام كاروانهاي راهيان نور به مناطق عملياتي دفاع مقدس به عنوان راوي، نسل جوان را با رشادتهاي رزمندگان اسلام آشنا مي كرد. وی در تاریخ 19 اردیبهشت سال 86 در حال ماموریت به شهادت می رسد